تبیین فلسفی جغرافیای سیاسی دریاها
تبیین فلسفی جغرافیای سیاسی دریاها
از دکتر محمدرضا حافظ نیا (استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس)
کلاس جغرافیای سیاسی دریاها، اسفند 1397
تنظیم از:
محمود نورانی؛ دانشجوی دکتری جغرافیای سیاسی، دانشگاه تربیتمدرس
با نگاهی به تاریخ علم در قرون گذشته، عنوان جغرافیای سیاسی دریاها به عنوان یک رشته و یک شاخه که ادبیات علمی مدونی داشته باشد وجود ندارد، ولی از قرون 15 و 16 میلادی چیزهایی در حوزه حقوق بینالملل، یا قاعدهگذاری در فضای دریایی وجود داشته است. همچنان که در حوزه جغرافیای سیاسی دریاها هم کنش سیاسی نسبت به فضای دریاها از قدیم الایام وجود داشته است. مثلا امور خاصی در حوزه جغرافیای سیاسی دریاها نظیر سلطه بر دریا، کنترل دریاها، نظریههای قدرت دریایی، کاربری دریا در حمل و نقل، تولید غذا و…وجود داشته است. اما ادبیاتی تحت عنوان جغرافیای سیاسی دریاها نداشتهایم و اینها ذیل عنوان جغرافیای سیاسی مدون نبودند. ولی الان آنها ذیل جغرافیای سیاسی دریاها قرار می گیرند.
جغرافیای سیاسی دریاها (Political geography of the sea)، به عنوان یک قلمرو معرفتی یا علمی در جغرافیای سیاسی محصول قرن بیستم است. چرا جغرافیای سیاسی دریاها در این زمان موضوعیت پیدا کرد.
البته خود رشته جغرافیای سیاسی تاریخ دیرینهای دارد و به سه قرن پیش برمی گردد. باید توجه کرد که جغرافیای سیاسی به عنوان علم کشور ( State )آن طور که در اواسط قرن 18 پایهگذاری شده است، خشکیمحور بوده است.
بنابراین سازمان سیاسی فضا ابتدا در خشکی شکل گرفته است. تمامی سطوح سازمان سیاسی فضا خشکیپایه بودهاند و انسانها در خشکی زندگی میکردهاند. زیرا خشکی امکان زیست برای انسان را مهیا میکرده است نه آب. بنابراین در داخل آبها هیچ اجتماع انسانی شکل نگرفته است. تمام اجتماعات انسانی در طول تاریخ در خشکی شکل گرفتهاند. باید گفت که این اجتماعات با آب سر و کار داشتهاند ولی در پهنه آب نمیتوانستند بطور مداوم زندگی کنند. پس پهنه های آبی محل شکلگیری سازه انسانی یا اجتماع انسانی نبوده است. چون سازه انسانی در آب شکل نگرفته، لزوماً سازه مدیریت سیاسی فضا نیز در آن شکل نگرفته است. پس کشور و دولت دریاپایه ای وجود نداشته است. وقتی علم جغرافیای سیاسی شکل گرفت موضوع محوری آن کشور یا State و به معنای واقعی کلمه خشکی محور ( land-centric ) بود. واژه ها و اصطلاحات کشور، حکومت، سازه حکومتی، سازه مدیریت سیاسی فضا، ملت، و … همه اینها خشکی محور یا land-centric بوده و هستند. بنابراین با آب کاری نداشتهاند و در آب امکان این وجود نداشته که یکی از این مولفهها شکل بگیرد. آب همیشه ضمیمه کشور یا استیت و خشکی محور یا land-centric بوده است.
پس آب، ضمیمه کشور یا استیت تلقی میشده است. آب موقعیت انضمامی داشته است نه موقعیت ذاتی. چون کشور ذاتاً خشکی پایه بوده و هست و آب موقعیت انضمامی نسبت به استیت داشته و دارد. کشور(State) خشکیپایه در طول تاریخ تحول خودش، همواره سعی کرده بر خشکی تسلط داشته باشد و نیازهای خودش را از خشکی بگیرد. یعنی نیاز به فضا و نیاز به منابع را از خشکی تامین کند.
انسان نیاز به فضای زیست و منابع حیاتی را از خشکی تامین میکرده است. در واقع چندان با دریا کاری نداشته است چون خشکی تامینش میکرده و نیاز به فضای دیگری نداشته است. به عبارتی نه به آسمان کاری داشته و نه به دریا…
اما بشر، دولتها، حکومتها، سازههای مدیریت سیاسی فضا با ازدیاد جمعیت نیاز به توسعه پیدا کردند و کاربریهای منابع و فضای زیستی زیاد شد و کم کم فضای خشکی به عنوان منبع محدود دچار تنگنا گردید. چه تنگنای فضای زیستی و چه تنگنای منابع حیاتی.
اینجا بود که تنگنای فضا در قلمرو خشکی به عنوان فلسفه گرایش به فضاهای ماورای خشکی مطرح شد. بنابراین تنگنای فضا و قلمرو در خشکی، دلیل اصلی و فلسفه گرایش سازه های انسانی، کشورها و دولتها به سمت فضای ماورای خشکی بوده است. چه در جهت افقی و فضای آبی ماورای خشکی، و چه در سطح عمودی و فضای اتمسفریک.
بنابراین به هر میزانی که یک کشور احساس میکرده است کمبود فضا و منابع دارد به سمت دریا و هوا گرایش پیدا میکرده است. پس فلسفه دریاگرایی کشورها و سازههای انسانی تنگی فضای زیست و منابعی که در بطن فضای جغرافیایی آنها نهفته بوده است می باشد (چه منابع زیرساختی و چه منابع روساختی یعنی بنیادهای زیستی).
زمانی نیازهای حکومتها، کشورها و سازههای انسانی، نیازهای ساده اولیه از دریا بود، مانند حمل و نقل، تامین ماهی و شیلات و آبزیان؛ یعنی نیاز آنها در حد پهنههای کوچک آبی بود. آنها قدرت بر آمدن از پس مشکلات دریانوردی پهنه های آبی بزرگ مثل اقیانوسها را نداشتند، و کشتیهای قارهپیما و اقیانوسپیما را نیز نداشتند. البته نیازی هم بدان نداشتند. کلاً نیاز آنها در حد ماهیگیری، تفریح، شنا و سفرهای بین ساحلی بود. حتی آنهایی که قارهای حرکت میکردند مانند جاده ابریشم دریایی، چسبیده به ساحل حرکت میکردند، و هر وقت میدیدند دریا طوفانی هست سریع در کنار ساحل آرام میگرفتند. بنابراین تماس با دریا در مجاورت ساحل بوده است و خیلی به عمق دریا نمیتوانستند وارد شوند.
اما در قرون بعدی، بویژه از قرن پانزدهم میلادی تا کنون، قلمرو سازی در پهنه های آبی خود به صورت هدف اساسی کشورها و حکومتها در آمد. کشورها، دولتها و استیتها وقتی فضای خشکی را تنگ دیدند بفکر قلمرو گشایی افتادند و از خشکی به سمت پهنه های آبی رفتند و قلمروسازی کردند و فضای آبی را تملک و به کنترل در آوردند و حریمسازی کردند.
حریمسازی در قلمرو آبهای دریایی و اقیانوسی به عنوان حریمهای انضمامی به استیت خشکیپایه، پدیده جدیدی بود که منجر به شکل گیری جغرافیای سیاسی دریاها گردید. یعنی جغرافیای سیاسی دریاها با فلسفه تنگنای فضا در خشکی و الزام قلمروسازی در فضای آبی پدیدار شد.
در کنار و یا قبل از این نیز موضوعی به نام حقوق بینالملل دریاها پدید آمد. چون وقتی ابتدا بازیگران وارد دریا میشدند و قلمروسازی و حاشیهسازی دریایی برای خود و کشورشان میکردند؛ یک فضای بلامنازع دریایی وجود داشت. اما با گذشت زمان با مدعیان دیگری روبرو میشدند. یک یا چند حکومت و یا کشور همسایه. اینجا بود که با هم برخورد میکردند؛ بر سر کنترل منابع شیلات، ایاب و ذهاب در آب، تامین امنیت، نظارت و کنترل بر فضاها و مکانهای آبی. اینجا بود که کشورها بر سر داشتن حریم قانونی در آبها با همدیگر منافع متعارض پیدا میکردند و برای قلمرو سازی با هم درگیر میشدند. این امر منجر به الزام قاعده گذاری یک جانبه یا چند جانبه در فضاهای آبی و دریاها و اقیانوسها و پیدایش چیزی با عنوان حقوق بین الملل دریاها شد. در واقع منازعات دریایی در رابطه با قلمروسازی کشورها، فلسفه تاسیس یا پیدایش حقوق بینالملل دریاها می باشد. چون قلمروسازی توسط کشورها و بازیگران سیاسی یک کنش و مفهوم جغرافیای سیاسی است، بنابراین کنش جغرافیایی مزبور منجر به تاسیس حقوق بینالملل دریاها گردید.
پس فلسفه جغرافیای سیاسی دریاها؛ تنگی فضا در خشکی و تمایل کشورها و حکومتها به قلمرو سازی یا قلمرو گشایی در فضاهای آبی ماوراء خشکی و کنترل و تصرف آنها بود. این اقدام و کنش جغرافیای سیاسی، منجر به تعامل و کشمکش بین کشورها و دولتهای همسایه یا متقابل (همسایگان مجاور و مقابل) برای تملک و کنترل فضاها و ارزشهای جغرافیایی دریایی شد. این امر ضرورتی تحت عنوان قاعدهگذاری برای کنترل فضاها و ارزشهای جغرافیایی دریایی و قلمروسازی در دریاها و اقیانوسها را مطرح کرد. بدین ترتیب جغرافیای سیاسی به عنوان فلسفه حقوق بین الملل دریاها نقش آفرین گردید. بر این اساس میتوان نتیجه گیری کرد که جغرافیای سیاسی زیرساخت حقوق بین الملل دریاها را تشکیل می دهد. این موضوع در واقع تجلی و تحقق نظریه ایمانوئل کانت که در اواسط قرن 18 م. است که گفته بود جغرافیای سیاسی زیر ساخت نظامهای سیاسی و حقوقی است.
قاعدهگذاری فراگیر و بین المللی در رابطه با دریاها پدیدهای است که در قرن بیستم میلادی انجام شد. تلاشها برای تاسیس یک نظام حقوقی و کنترل دریاها یا قلمروسازی در دریاها در دهه 1930 شروع شد، که البته ناقص و ناموفق بود. ولی در سال 1982 اولین سند جامع بین المللی قاعدهگزاری برای قلمروسازی دریاها به تصویب رسید. یعنی جهان از سال 1982 به این طرف دارای یک نظام نسبتا جامع حقوق بینالملل دریاها گردید. این که میگوییم جامع، جامعیت موضوعی برای عرصههای دریایی باز، اقیانوسها و سرشاخکهای اقیانوسها که به عنوان دریاهای باز و نیمبسته مطرح هستند. ولی شامل دریاهای بسته و نظام رودخانه ها و آبهای داخلی کشورها نمی شود.
باید توجه داشت که حقوق بینالملل دریاها عین جغرافیای سیاسی نیست. جغرافیای سیاسی آبها یا دریاها شامل اقیانوسها، دریاهای بسته و باز، رودخانهها و تمامی نهشتههای آبی ماکرو و میکرو میشود. بنابراین میتوان گفت حوزه بحث جغرافیای سیاسی دریاها فراتر از حقوق بینالملل دریاهاست. اما حقوق بین الملل دریاها و جغرافیای سیاسی دریاها با هم همپوشی زیادی دارند.
حقوق بینالملل دریاها از دو رکن جغرافیایی نیز برخوردار است: یکی از ارکان جغرافیایی حقوق بینالملل دریاها، تعریف و استاندارد سازی عوارض جغرافیایی در محیطهای دریایی هستند. یعنی تا زمانیکه جغرافیدانان عوارض جغرافیایی را استاندارد سازی و تعریف نکنند حقوقدانها نمیتوانند؛ نظامگذاری حقوقی یا قاعدهگذاری حقوقی بکنند.
مثلا ابتدا باید یک تصویر فضایی از کف اقیانوسها و مدلسازی کف اقیانوسها توسط جغرافیدانها ارائه بشود. آن وقت متخصصین حقوق بینالملل می توانند آن را بلحاظ حقوقی فرموله نمایند. یعنی شیوه کنترل، کاربری و مدیریت آن را به صورت اجماعی تعریف کنند. پس یکی از بنیادهای اساسی حقوق بینالملل دریاها، تعریف و مدلسازی عوارض جغرافیایی بستر آبهاست. دوم کنش قلمروسازی بازیگران سیاسی در فضاهای دریایی و اقیانوسها می باشد که کشورها و حکومتها هستند. این دو مورد عوامل اصلی و بنیادهای اساسی شکلگیری و حیات حقوقی بینالملل دریاها هستند. البته جغرافیای سیاسی دریاها علاوه بر فرایند قلمروسازی و حریم سازی دریایی توسط حکومتها و کشورها، سایر جنبههای سیاسی فضاهای دریایی را نیز مورد بحث قرار میدهد. که این امر وجه افتراق جغرافیای سیاسی دریاها با حقوق بین الملل دریاها می باشد.
بلحاظ فلسفی جغرافیای سیاسی دریاها ابعاد سیاسی فضای دریایی را که محصول رابطه متقابل سیاست و فضا در محیطهای آبی و دریایی می باشد را مورد مطالعه قرار می دهد.
بازدید کل: 662 , بازدید امروز: 2
دکتر محمدرضا حافظ نیا متولد۱۳۳۴ در روستای خراشاد شهرستان بیرجند، و استاد پایه 44 گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس است. تخصص ایشان جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک است. وی در سال ۱۳۶۹ به عنوان اولین فارغ التحصیل دوره های دکتری دانشگاه تربیت مدرس موفق به اخذ مدرک دکتری در رشته جغرافیای سیاسی شد.
0 نظرات