فلسفه الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
سخنرانی در همایش ” توسعه روستایی ایران، با تاکید بر الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت”
( دانشگاه تربیت مدرس، 8 اسفند 1397)
ابتنای الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بر چیزی به نام هویت و هویت ملی قرار دارد. در واقع بنیان فلسفی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت یا هر نوع الگویی از این دست، هویت ملی می باشد و این موضوع مستقیما با هویت ملی ایرانیان پیوند خورده است.
هویت یک نیاز طبیعی، غریزی و روانشناختی انسان است. هویت ملی نیاز بنیادین و اولیه هر انسان تبعه یک کشور مستقل در جغرافیای سیاسی جهان است. هر فرد انسانی جزئی از سازه انسانی مربوطه بنام ملت خاص است. از دید جغرافیایی منظور از سازه انسانی صرفا یک جامعه مشخص نیست. بلکه یک سازه انسانی، گروهی از انسان هایی را تشکیل می دهد که بر اساس روابط اکولوژیک به طور سیستماتیک از یک سو به فضای جغرافیایی زیستگاهشان وابسته هستند و از سوی دیگر از روابط اجتماعی برخوردار میباشند.
به عبارتی سازه انسانی از دو نوع وجه ارتباطی برخوردار است. یکی ارتباط افقی که در جامعه شناسی از آن به عنوان روابط اجتماعی تعبیر می شود. دیگری روابط عمودی که سازه انسانی زیست کننده در فضای جغرافیایی مربوطه، با زیستگاه خود (موطن) دارد که از دید علم جغرافیا از آن به روابط اکولوژیک تعبیر می شود. روابط اکولوژیک سرچشمه و بنیان حق طبیعی انسان هاست. یعنی اگر بخواهیم از حق طبیعی صحبت کنیم، ریشه و بنیانش به روابط اکولوژیکی سازه های انسانی با زیستگاهشان که همان مکان و فضای جغرافیایی سه بعدی هست بر می گردد. ملت یک سازه انسانی در کشوری مشخص است. ساکنین یک روستا سازه انسانی آن روستا هستند. ساکنین یک شهر سازه انسانی آن شهر هستند. ساکنین یک سازمان کارکردی سازه انسانی آن هستند، و همین طور اشکال دیگر سازه انسانی وجود دارد.
حق طبیعی سرچشمه حقوق دیگری است. از جمله حقوق سیاسی مثل تشکیل حکومت، حق تعیین سرنوشت، سیاست گذاری، تصمیم گیری در امور زندگی، حقوق شهروندی، حق زیست و حیات، حق توطن و غیره که همگی آنها استنادش بر حق طبیعی است و حق طبیعی استنادش به روابط اکولوژیکی است. روابط اکولوژیکی به روابط سازه انسانی با زیستگاه مربوطه یا مکان و فضای جغرافیایی بر می گردد.
در عالم خلقت هیچ موجودی نیست که با زیستگاه و مکان جغرافیایی خود ارتباط نداشته باشد. مکان و فضای جغرافیایی بنیان هستی شناسی همه موجودات است. هیچ موجودی نیست که بنیان مکانی/ فضایی نداشته باشد. هیچ موجود بی مکانی نداریم. حتی در فضای مجازی هم فضا و مکان مجازی داریم. هستی و بقای تمام موجودات عالم از جمله انسان ها و سازه های انسانی، بدون استثناء با مکان و فضای جغرافیایی واقعی یا مجازی موضوعیت و معنی پیدا می کند. پس مکان و فضا یک معنای اکولوژیکی برای همه موجودات عالم دارد.
بنابراین بنیادی ترین نیاز موجودات از جمله انسان، مکان و فضای جغرافیایی است. پس من این عبارت را بیان می کنم که: “مکان و فضای جغرافیایی بنیان هستی شناسی، روابط اکولوژیکی و حقوق طبیعی همه موجودات عالم از جمله انسان است”.
از دید جغرافیای سیاسی، کشور به عنوان یک فضای جغرافیایی سه بعدی و تعیین حد شده، دارای سازه انسانی روبنا به عنوان ملت هست که مالک واقعی فضای جغرافیایی کشور و منابع زیرساختی و رو ساختی آن است. زیرا دارای روابط اکولوژیکی با آن بوده و نتیجتا از حق طبیعی نیز برخوردار است. ملتها در فرایند سازمان یابی سیاسی خود حکومت تشکیل می دهند. حکومت به نیابت و وکالت از ملت امور عمومی قلمرو جغرافیایی کشور از جمله روابط اکولوژیکی، امور اجتماعی ملت، روابط بین المللی، امنیت داخلی و ملی، و نیز فرایند توسعه و پیشرفت کشور را اداره می کند. بنابراین حکومت نسبت به ملت از موقعیت روبنایی برخوردار است. بر این اساس ملت فلسفه حکومت، هم از حیث پیدایش و بقا و هم از حیث ماموریت و عملکرد می باشد.
به هر حال همه سازه های انسانی یک فضای جغرافیایی سه بعدی و مشخص و تعیین حدود شده دارند. فضای جغرافیایی یک ملت، کشور مربوطه است. قلمرو و حدود کشورها بطور دقیق تعریف شده اند. جغرافیای سیاسی همه کشورها در جهان معلوم است. حدود 80 میلیون جمعیت ایران دارای فضای جغرافیایی زیستگاهی در حدود یک میلیون و سیصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربع می باشد که قلمرو حیاتی مشاع و مشترک آنهاست. همه آحاد ملت ایران دارای روابط اکولوژیکی با آن بوده و نسبت به امور این قلمرو حساس بوده و نسبت به آن احساس تعلق نیز میکنند.
این فضای جغرافیایی، زیستگاه ملت ایران است که بر پایه حق طبیعی تعیین سرنوشت، از حق تشکیل حکومت و اداره امور خودشان برخوردارند. حکومت به عنوان یک پدیده روبنا از طرف ملت در فرآیند سازمان دهی سیاسی ملت تأسیس می شود تا بقای زیستگاه و اداره امور او را به نیابت از ملت عهده دار باشد. پس حکومت روبنا است، وکیل ملت است، و اصالت ندارد. آنچه اصالت دارد ملت و قلمرو جغرافیایی مربوطه می باشد. بنابراین حکومت ها ذاتا باید همیشه در خدمت مردم و ملت خود باشند.
مسئله و بحث اصلی
سوال اینست که ملت ها چرا وجود دارند؟ در پاسخ به این سوال باید گفت، ملت ها وجود دارند چون هویت و هویت جمعی یا ملی دارند. ملت بی هویت وجود ندارد.
هویت ملی بنیاد اساسی حیات و وجود یک ملت و یک کشور مستقل است، و به حق طبیعی زیست مستقل و استقلال سیاسی ملت و کشور مشروعیت می دهد. هویت ملی بنیان استقلال سیاسی کشورها و ملتها است.
اگر ما به عنوان آحاد ملت ایران هویت ملی مستقل نداشته باشیم، دلیل و توجیهی وجود ندارد که کشور مستقل داشته باشیم. اصلا آرمان سیاسی نخواهیم داشت.
پس لازمه اینکه یک کشور مستقل وجود داشته باشد، و یک ملت مستقل و متمایز از دیگران باشد و حق تصمیم گیری داشته باشد و حکومت مستقل نیز داشته باشد، این است که ملتی واجد یک هویت مستقل ملی وجود داشته باشد. اگر شناسه مستقل ملی متمایز از سایر ملت ها وجود نداشته باشد، کشور مستقلی وجود نخواهد داشت. حکومت مستقلی وجود نخواهد داشت. بنابراین در سازه های انسانی و یا زیرشاخه های دیگران ادغام خواهد شد و جزیی از کشوری دیگر خواهد بود.
از دید جغرافیای سیاسی بنیادی ترین مقوله یا مؤلفه ای که کشورها را به عنوان یک پدیده سیاسی مستقل در جغرافیای سیاسی جهان معنادار می کند و حیات و بقا و هستی او را تضمین می کند ملتی است با هویت ملی مشخص. هویت ملی به عنوان زیربنای هویت مستقل سیاسی و کشور مستقل در جهان، مبتنی بر چند مؤلفه است:
1- مؤلفه جغرافیایی،
2- مؤلفه تاریخی،
3- مولفه تمدنی – فرهنگی (نظیر شناسه های آئینی، نمادی، زبانی، بیولوژیک، ایدئولوژیک، مذهبی و …).
این سه مؤلفه اساسی هستند که زیرساخت هویت ملی ملت ها را تشکیل می دهند و در شکل دادن به هویت ملی کشورها نقش فوق العاده ای ایفا می کنند.
ایران کشوری است مستقل، دارای هویت ملی و ملت مشخص. از این رو از سایر ملت ها کاملا متمایز است. دلیل متمایز بودنش، داشتن هویت ملی است. ملت ایران در طول تاریخ خود هویت ملی داشته است.
در حال حاضر بنظر می رسد مسئله ای که پیش آمده و بهانه ای برای طرح الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت شده است، چالشی است که از آن به ” تردید در هویت ملی ایرانیان” یاد می کنم. ملت ایران دچار تردید هویتی شده است، این تردید هویتی دقیقا از انقلاب اسلامی به بعد شروع شده است. بدین معنی که آیا این ملت مسلمان است یا ایرانی است؟ بنابراین تعارضات بین دو رکن هویتی ملت ایران یعنی اسلام و ایران، بعد از انقلاب اسلامی شروع شد. برای یک ایرانی این سوال پیش آمد که من مسلمانم؟ من ایرانی (تاریخی/ تمدنی) هستم؟ من ترکیبی از این دو تا هستم؟ من چه هستم؟ این چالش در شخصیت سیاسی حکومت جمهوری اسلامی هم نمود پیدا کرد. کردارهای حکومت در چهل سال گذشته در تقابل این دو تا رکن اساسی هویت ملی ایرانیان، خودش را نشان می داد و حکومت هم تردید داشت که چه کند؟ آیا ارزش های تمدنی/ تاریخی ملت ایران را پاس بدارد؟ آیا ارزش های اسلامی را با تعریف ها، روایت ها و تفسیرهای متفاوت حفظ کند؟ این تعارض در دو رکن هویتی ملت ایران بعد از انقلاب اسلامی، چالشی را به وجود آورد که تکلیف آن باید روشن می شد.
بررسیها نشان می دهدکه نسبت ارزشهای اسلامی و مذهبی در ابتدای انقلاب اسلامی فوق العاده قوی بوده است بطوریکه ارزش های تاریخی/ تمدنی ملت ایران را به حاشیه می برده است. ولی از آن جایی که ملت ایران در طول چهل سال گذشته بناچار به حافظه تاریخی و تمدنی اش بر می گشته است، بتدریج ارزش های هویتی/ تاریخی و ملی خود را بازیافت و بازساخت کرده است. از سویی نیز با توجه به هویت دینی خود، ناگزیر بوده که با هر دو مبنای هویتی خود کنار بیاید.
این آن مسئله اساسی، یا چالش اساسی است که در سرنوشت هویت ملی ایرانیان پدید آمده بود. که اگر هویتشان هویت اسلامی محض باشد در اینجا چیزی به نام ایران وجود نخواهد داشت، و اگر هویت ایرانی محض مد نظر قرار گیرد چیزی به نام اسلام وجود نخواهد داشت. بنابراین همواره این جدال دیالکتیکی مابین دو تا رکن هویت ایرانیان یا سازه انسان ایرانی استمرار می یافت.
اینجا بود که به نظر می رسد مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران ، حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان هم رئیس کشور، و هم رئیس حکومت و هم رهبر انقلاب اسلامی به این نتیجه رسید که باید این چالش را برطرف کند. یعنی یافتن راه حلی راهبردی با رویکردی ترکیبی و سنتزی و با هدف آشتی دادن و سازگار کردن دو رکن هویتی ایرانیان. تا ارزشهای این دو رکن اسلامی و ایرانی در آن با هم تلاقی کنند. سنتز و ساز و کاری ایجاد شود تحت عنوان الگوی اسلامی-ایرانی که بتواند زیرساخت هویتی برای پویش، رویش، پایداری و پیشرفت کشور و ملت ایران را تشکیل بدهد و یک هویت ملی مستقل نیز برای آن باشد.
بنابراین هویت ملی ایرانیان ترکیبی است. اگر از هر ایرانی بپرسید، ایرانی هستی، مسلمان نیستی می گوید نه من مسلمانم. اگر بگویند تو مسلمانی، ایرانی نیستی می گوید من ایرانی هم هستم. پس از دید جغرافیای سیاسی، ملت و کشور ایران ناگزیر است که دارای هویت ملی ترکیبی و تعریف شده و برخاسته از ترکیب سازگار دو سیستم ارزشی اسلامی و ایرانی (تاریخی/ تمدنی) باشد.
بازدید کل: 692 , بازدید امروز: 3
دکتر محمدرضا حافظ نیا متولد۱۳۳۴ در روستای خراشاد شهرستان بیرجند، و استاد پایه 44 گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس است. تخصص ایشان جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک است. وی در سال ۱۳۶۹ به عنوان اولین فارغ التحصیل دوره های دکتری دانشگاه تربیت مدرس موفق به اخذ مدرک دکتری در رشته جغرافیای سیاسی شد.
0 نظرات