پاسخ به نوشته آقای مجتهدزاده
به بهانه ی ادامه بداخلاقی ها و انکار حقایق، متن ایمیل پاسخ به آقای مجتهدزاده جهت اطلاع علاقمندان بر روی سایت قرار داده می شود.
26 فروردین 1392
جناب آقای دکتر مجتهدزاده
با سلام
به عنوان مطلع، که در جریان تمام مراحل اشتغال بکار شما از بدو شروع به کار تا خاتمه کار در دانشگاه تربیت مدرس می باشد، اعلام می کنم
که: ” نه استخدام شما در دانشگاه تربیت مدرس حیرت آور بوده و نه اخراج شما از آن شگفت آور“ مشروح آنرا در بند 2 این نامه بخوانید.
اخیرا مطلع شدم که شما اقدام به نگارش مطالبی در وبلاگ خود در رابطه با من کرده اید. آنرا دیدم و ناباورانه خواندم. اولا از نگارش مطالب مزبور برای شما متاسفم. ثانیا آنچه شما نام آنرا رنجنامه گذاشته اید بیشتر به دروغ نامه، افترا نامه و فحش نامه شبیه است تا رنجنامه. ثالثا، شما در زمستان سال 1390 متن ایمیلی را بصورت شخصی برایم فرستادید و شبیه چنین مسایلی را البته بطور مختصر در باره افرادی از جمله دکتر صفوی، مطرح کرده بودید و در ضمن مرا تحت تاثیر آنها قلمداد کرده و از همکاری با آنها برحذر داشته بودید و تهدید کرده بودید که اگر چنین و چنان، مسائل را به رسانه های بین المللی خواهم کشاند. من نامه مزبور و اظهارات شما را جدی نگرفتم و فکر نمی کردم روزی واقعا با آبروی افراد در رسانه ها بازی کنید. رابعا برای روشن شدن شما و سایر کسانیکه نوشته های شما را خوانده اند، موارد زیر را یادآور می شوم. هر چند با روحیه ای که در شما سراغ دارم نه تنها ممکن است آنها را انکار کنید بلکه احتمالا آنرا تبدیل به ابزار نگارش ناسزاگوئی مجدد و دروغ پراکنی خواهید کرد.
1-
من در سال 1368 ه. ش. و پس از طی دوره آموزشی دکتری جغرافیای سیاسی، و در رابطه با توسعه پژوهش رساله دکتری خود موفق به اخذ شش ماه فرصت مطالعاتی در خارج کشور از وزارت علوم و آموزش عالی وقت شدم. تصمیم گرفتم مدت سه ماه آنرا در مرکز استراتژیک لندن سپری کنم. قبل از آن با پروفسور کیت مکلاچلان در حاشیه همایش خلیج فارس در دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه در تهران در رابطه با امکان ادامه پژوهش در مورد موضوع رساله که مرتبط با خلیج فارس بود مذاکره داشتم که ایشان موافق موضوع رساله بود. بعدها مرحوم دکتر محمد حسن گنجی را دیدم و در رابطه با سفر مطالعاتی خود به لندن با ایشان مذاکره کردم. ایشان نیز طی یادداشت کتبی مرا به پروفسور کیت مکلاچلان، که بگفته ایشان رئیس مرکز مطالعات مرزهای دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی( سواس) در دانشگاه لندن بود معرفی کرد و گفت یک ایرانی بنام پیروز مجتهدزاده نیز در مرکز مزبور است و با دادن تلفن شما توصیه کرد با شما تماس بگیرم. من به توصیه ایشان با شما تماس گرفتم و شما ضمن برخورد مناسب و اینکه اگر به این مرکز بیایید با شما همکاری خواهیم کرد، در پایان مذاکره تلفنی از من خواستار اطلاعات جمعیتی و اجتماعی و جغرافیایی از ایران شدید. پس ازخداحافظی من بفکر افتادم که چرا ایشان از من اطلاعات مزبور را می خواهد و چون شما را نمی شناختم در آن شک کردم و از تماس مزبور پشیمان شدم و در تصمیم خود به مرکز شما مردد شدم. تا اینکه حادثه سلمان رشدی روابط ایران و انگلستان را تحت الشعاع قرار داد و من نیز بطور کلی از آمدن به انگلیس منصرف شدم، و بجای آن برای توسعه پژوهش رساله خود، به کشورهای امارات متحده عربی (برای یک ماه) و مرکز مطالعات استراتژیک پاکستان (برای مدت سه ماه) رفتم و هیچگاه سراغ شما را نگرفتم. بنابراین ادعای شما درنوشته خودتان را در این رابطه تایید نمی کنم
2-
در سال 1379 یا 1378 ه.ش. مرحوم دکتر محمدحسن گنجی در باره شما با من صحبت کرد، و گفت دکتر مجتهدزاده از لندن آمده و دانشگاهها از جمله دانشگاه تهران و دانشگاه تربیت مدرس از بکارگیری او خودداری می کنند و از من خواست که ترتیبی دهم تا شما را در دانشگاهها بپذیرند. من درباره شما و تردیدی که در ذهن من بود از ایشان بیشتر پرسیدم و دکتربمن اطمینان داد و گفت دکتر مجتهدزاده اخیرا اقدام به برگزاری سمیناری در باره هویت ایرانی در دانشگاه لندن کرده که من هم آنجا بودم و فرد مورد تاییدی است. من گفتم تلاش خود را خواهم کرد . البته این مصادف با بازنشستگی شما در لندن بود. ابتدا سعی کردم نوار ویدئوئی همایش مزبور را پیدا کنم تا از چند و چون آن مطلع شوم. نوار را ملاحظه کردم و دیدم می توان تا حدی از شما دفاع کرد. به مرحوم دکتر حسین شکوئی در گروه جغرافیای دانشگاه تربیت مدرس مراجعه کردم و خواستار بکارگیری شما در گروه شدم و نظر دکتر گنجی را گفتم. ایشان با همه احترامی که برای دکتر گنجی قائل بود بمن جواب منفی داد، و گفت: دکتر مجتهدزاده قبلا هم به خودم مراجعه کرده است و من با ایشان مصاحبه ای داشته ام و ایشان را از نظر علمی توانا نیافتم و ایشان حتی از وجود مجله جغرافیای سیاسی در انگلستان که از سوی پیتر تایلور و همکارانش منتشر می شود بی اطلاع بود. بنابراین از بکارگیری شما در گروه جغرافیا ناامید شدم. در جاهای دیگر هم از شما استقبال نمی شد. گویا شما را بهتر از من می شناختند. منبع اطلاع من از شما نیز تنها دکتر گنجی بود. در عین حال بدنبال راهی بودم که مشکل شما را بنحوی حل کنم. در مذاکره ای که با شما داشتم و با توجه به سابقه کار شما در مرکز مطالعاتی دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن، و با توجه به نیافتن زمینه برای اشتغال شما در گروههای جغرافیا دانشگاهها، و اینکه در آن زمان رئیس مرکز مطالعات آفریقا در دانشگاه تربیت مدرس بودم، در سال 1380 ه.ش.پیشنهاد کردم درمرکز مطالعات آفریقا مشغول بکار شوید. شما نیز با علاقه پذیرفتید. من برای بکار گیری شما مشکلاتی داشتم، از جمله: بازنشستگی شما در لندن و عدم امکان استخدام در ایران، بالا بودن سن و فقدان مجوز قانونی برای استخدام، حضور فصلی شما در ایران، سابقه سیاسی منفی شما برای گزینش، نبودن پست سازمانی در مرکز و…. در عین حال قرار شد بصورت قراردادی و بعنوان پژوهشگر در مرکز مطالعات آفریقا ی دانشگاه تربیت مدرس مشغول بکار شوید و منهم سعی کردم تا حد امکان مشکل استخدام شما را پیگیری کنم. ابتدا درخواست موافقت بکارگیری شما را از رئیس دانشگاه تربیت مدرس کردم، که با آن مخالفت شد . من مجبور شدم وضع شما را برای مقامات دانشگاه توضیح دهم و توجیه کنم و از اعتبار و آبروی خود مایه بگذارم تا کار شما انجام شود. همه این موانع را پشت سر گذاشتم. ولی از همه مهمتر اینکه وضع شما با مقررات استخدامی در دانشگاهها ی ایران سازگار نبود. من پیگیریهای زیادی کردم تا رتبه دانشیاری در سن بازنشستگی شما، در دانشگاه تربیت مدرس و وزارت علوم تایید شود. پیگیری کردم تا حضور فصلی و نیمه وقت شما به تصویب هیات امنای دانشگاه برسد. روال گزارش ماهیانه پرداخت حقوق شما را با نهادهای مختلف تنظیم کردم و چندین مرحله رفع گیر کردم. رئیس دانشگاه را متقاعد کردم تا شما را حداقل بصورت پیمانی استخدام کند. پست سازمانی برای شما آنهم در جاییکه امکان نداشت یعنی گروه دروس عمومی و آنهم در دانشکده علوم انسانی بگیرم، البته دستور ویژه شخص رئیس دانشگاه یعنی جناب آقای دکتر سمنانیان را برای اینکار گرفتم. موضوع ارتقاء شما به رتبه استادی را بارها پیگیری کردم و در کمیته ارتقائ دانشکده آنرا امضا کردم، ولی ظاهرا وضع شما با قوانین ومقررات کشور در امر ارتقاء تناسب نداشت و علی رغم پیگیری، در هر مرحله از پیشرفت کار با منع قانونی یا مقرراتی و غیر آن روبرو می شد. در همه مراحل کارهای مختلف شما، در دانشگاه و خارج از دانشگاه، از شما دفاع کردم . از همه مهمتر باید چهره سیاسی منفی شما را با توضیحاتی که برایم سنگین بود مرمت میکردم . آنهم با استفاده از توصیه دکتر گنجی، همایش هویت ایرانی لندن، بزرگنمایی مطالعات شما در خلیج فارس و سه جزیره . این دشوارترین کار من در مراحل استخدام و بکارگیری شما در مرکز مطالعات آفریقا و بعدها در گروه جغرافیای دانشکده علوم انسانی و نیز فعالیتهای علمی شما در سایر جاها بود. من برای مطرح شدن شما در فضای دانشگاهی ایران مرارتهای زیادی کشیدم و هزینه های زیادی متحمل شدم. اما شما اینگونه جبران کردید! . من یکسالی هست که فهمیدم دیگران از جمله مرحوم دکتر شکویی و برخی همکاران من در گروه جغرافیا، شما را خوب شناخته بودند ولی من بخاطر اعتماد به مرحوم دکترمحمد حسن گنجی، در باره شما ساده لوحی کردم. در اینجا ناچارم از تمامی کسانیکه ( مرده یا زنده) در اثر گفتارها، نوشتارها و رفتارهای شما دچار آسیب شده و یا مظلوم واقع شده اند عذرخواهی کنم. این تجربه ای شد برای دیگران در رابطه با شما ، که منتظر باشند که ممکن است فردا روزی نوبت آنها نیز برسد. زیرا شما را آدمی یافتم که برای منافع شخصی و زیاده خواهی و خودپرستی خود حاضرید همه چیز را زیر پا بگذارید. (توضیح: مستندات و مدارک مزبور موجود است)مطمئن باشید
3-
من با شما مشکلی نداشتم. از یکی دو سال پیش شاهد ظهور رفتارها و اظهار نظرهای متناقض، قهر آمیز، و… از سوی شما بودم. برایم سوال بود که چه شده است؟. بررسی کردم دیدم منشا آن احتمالا دو چیز است. اول موضوع امتناع اینجانب از مشارکت در نگارش مقاله و یا کتاب ژئوپلیتیک پیشنهادی شما، تحت عنوان: ژئوپلیتیک از چه می گوید؟. دوم تصور شما از نقش من در عدم تمدید قرار داد شما در دانشگاه تربیت مدرس. در مورد اولی، شما بمن پیشنهاد انتشار مقاله ای مشترک تحت عنوان “ژئوپلیتیک از چه میگوید ؟” را دادید. من گفتم باید پیشنویس مقاله را ببینم، و شما برایم فرستادید. من آنرا خواندم، دیدم محور اصلی بحث شما آن ژئوپلیتیکی است که از گزاره های آن جنگ و مصیبت برای بشریت حاصل می شود و دوم اینکه که شما نگاه غیر علمی به ژئوپلیتیک دارید، و چیز غیر علمی جایش در دانشگاه نیست. من به ژئوپلیتیک نگاهی علمی دارم و در بعد کاربردی آن معتقد به ژئوپلیتیک انسانگرا و صلح طلب هستم. بر این اساس به شما پاسخ منفی دادم و از مشارکت در چنین پروژه ای امتناع کردم. این پاسخ برای کسی با روحیات شما قابل تحمل نبود. شما بعدا این موضوع را با اصلاح یا بدون اصلاح توسعه دادید و برای چاپ کتاب به انتشارات سمت پیشنهاد دادید. از سمت چندین باربمن زنگ زدند و خواستار داوری کتاب مزبور شدند ولی هر بار پاسخ منفی دادم و داوری آنرا نپذیرفتم و گفتم اگر من داوری کنم ممکن است آنرا رد کنم و من نمی خواهم این اتفاق بیافتد و دوست دارم کتاب دکتر مجتهدزاده چاپ شود. باید اندیشه های مختلف امکان چاپ و انتشار را داشته باشند تا علاقمندان به ژئوپلیتیک حق انتخاب و داوری را داشته باشند. بخش کارشناسی ” سمت ” با این پاسخها قانع نشد. تا اینکه جناب آقای دکتر علیجانی رئیس گروه جغرافیای “سمت ” در وزارت علوم و در حاشیه جلسه ای که فکر میکنم آقای دکتر سید عباس احمدی نیز حضور داشت از من خواست تا داوری کتاب شما را قبول کنم. جواب من به ایشان نیز همان بود که در بالا ذکر کردم . ایشان گفت چه کنیم.؟ گفتم من شخصا داوری را قبول نمیکنم اما معتقد به چاپ و انتشار آن هستم ولی شما باید به مقررات خود توجه کنید. خوشبختانه شنیده ام “سمت” آنرا تحت عنوان: فلسفه ژئوپلیتیک منتشر میکند. حالا شما در نوشته خود بدگوئی مرا نیز کرده اید!؟.
در مورد دومی یعنی عدم تمدید قرار داد شما: تا آنجا که من اطلاع دارم، دانشگاه تربیت مدرس طی سالیان گذشته هیچگاه علاقمند به تمدید قرار داد شما بدلایل مختلف نبوده است. هر سال من شخصا موضوع را پیگیری و از مقامات دانشگاه و دانشکده تقاضای تمدید قرار داد شما را میکردم و مسئله تمدید و بدنبال آن مسئله گزارش کار ماهیانه شما را حل می کردم و خیلی از وقتها شما متوجه نیز نمی شدید. اما در یکی دو سال اخیر رفتار شما در کلاسهای درس و انجام بدو بیراه گویی به شخصیتهای تاریخی و معاصر کشوربدون توجه به نقد علمی و منطقی، و حاشیه روی بجای پرداختن به مباحث علمی، و بی توجهی به سرفصلهای دروس درهنگام تدریس، و عدم اهتمام لازم در فعالیتهای پژوهشی دانشجویان( رساله ها و پایان نامه ها) و …، کار را بجایی رسانده بود که من نتوانستم بیشتر از شما دفاع کنم و خود من نیز منتقد رفتار شما بودم. بهمین دلیل در این اواخر، وقتی از من پرسیدند، گفتم من دکتر مجتهد زاده و رفتار وی را تایید نمیکنم و نمیخواهم در رفتار او شریک باشم. بنابراین دلیل عدم تمدید قرار داد شما، رفتار خودتان بوده و کسی وقت خود را صرف توطئه علیه شما نکرده است. شما توقع داشتید که من رفتارهای ناشایست شما و ستم بر دیگرانی که نقشی در مسائل شما نداشتند و شما آنها را در همه جا به باد تهمت و افترا میگرفتید را تایید کنم.ابدا چنین کاری را نمیکردم.شما با آن ادعاهایی که دارید یقینا به مراجع مختلف حکومتی و قضایی در داخل کشور و نیز نهادهای بین المللی و رسانه ای دسترسی دارید و ابایی هم ندارید که علیه من بگویید و بنویسید، کما اینکه اینکار را کردید. ولی بدانید تا شما رفتار های خود را بطور اساسی اصلاح نکرده واز آنهایی که آبروی آنها را با اظهارات و نوشته های خود ریخته اید عذرخواهی و یا جبران ننمایید، من با شما ارتباطی نخواهم داشت
4-
شما در نوشته های خود یکجانبه به قاضی رفته و مظلوم نمایی کرده و قیافه حق بجانب گرفته اید و خود را مظلوم، دموکرات، آزاده و… دانسته اید. با یک نگاه ساده و تحلیل محتوای نوشته های شما: دروغ پردازی، تهمت، افترا، حسادت، خودپرستی، خود بزرگ انگاری، جهل به قانون و مقررات، توهم توطئه، تحقیر دیگران، غرور و نظایر آن از آن استنباط می شود. چگونه آزادگی و دموکراسی با این اخلاقیات و رفتارها قابل جمعند؟!. چطور به خود اجازه می دهید با تخریب و تحقیر دیگران و بخاطر شهرت طلبی، تاریخ و خاطرات بنویسید ! در حالی که حق دیگران را ضایع میکنید.
بدانید دیگران هم بلدند و میتوانند تاریخ و خاطره، البته درست بنویسند و آنوقت ممکن است شما را افشا کنند. نوشته های شما و شعارهای پایانی آن بخوبی نشان می دهند که شما مهارت خوبی در پیشبرد سیاست مظلوم نمایی و قیافه حق بجانب گرفتن دارید تا افکار عمومی بویژه دانشجویان عزیز را بر علیه دیگران و بنفع خود برانگیزانید. بنظر می رسد شما مردم و دانشجویان ایرانی را نادان و احساساتی و بدون قدرت تحلیل فرض کرده اید. بدانید شما نه تنها مظلوم نیستید بلکه در جایگاه ستمکار نشسته اید و با دروغ پراکنی و تهمت وافترا حقوق دیگران را ضایع می کنید و به آنها از جمله من ستم کرده اید. با روش هوچیگری شما، چیزی را نمی شود ثابت کرد. اگر راست میگویید، یا ادعاهای خود را به دادگاه ببرید و یا در یک میز گرد عمومی با حضور شخص شما و من و سایر آسیب دیدگان، آنها را با مدرک مطرح کنید و پاسخها را بشنوید. اگر توانستید ادعاهای خود را در یکی از موارد مزبور( دادگاه یا میز گرد عمومی ) ثابت کنید آنوقت حق دارید دست به نوشتن رنجنامه بزنید و مظلوم نمایی کنید
5-
شما در نوشته های خود، نام کتاب و نام مجله مورد نظرتان را درست ننوشته اید. نام درست کتاب مورد عصبانیت شما ” سیاست و فضا ” است و نام درست مجله مورد نظر تان نیز
Eurasian Geography and Economics
در آمریکا (نه هلند) است که سردبیر آن پروفسور استانلی بروان استاد دانشگاه کنتاکی آمریکا است که در فصلنامه ژئوپلیتیک که مورد غضب شما نیز قرار گرفته است عضو تحریریه بوده واست. شما که دو تا نام در نوشته های خود را بدرستی ننوشته اید چه توقعی دارید که خوانندگان به درستی و صحت نوشته های شما اعتماد کنند. بهتر است بیشتر دقت کنید.
6-
نوشته اید من رساله های زیادی برمی دارم. لطفا به عنوان سند به سی. وی. من در اینترنت و یا سایت دانشگاه تربیت مدرس مراجعه کنید. من در طول عمر دانشگاهی ام مجموعا 27 رساله و 38 پایان نامه را تا کنون راهنمایی کرده ام. طبق مقررات مربوطه من از سال 1370 (22 سال قبل) که استاد یار بوده ام می توانستم پایان نامه ها را راهنمای کنم، ولی سالی بطور متوسط 1/7 پایان نامه داشته ام. در حالیکه من بطور همزمان میتوانستم حداقل 5 پایان نامه داشته باشم. یعنی طی 20 سال گذشته باید حداقل 100 پایان نامه را برمی داشتم نه 38 مورد. در مورد رساله های دکتری هم از سال 1378 که دانشیار بوده ام بمدت 14 سال من 27 رساله را راهنمایی کرده ام، یعنی سالی 1/9 رساله . در حالیکه طبق مقررات مربوطه دانشیار و استاد می توانند 5 رساله را بطور همزمان علاوه بر پایان نامه ها داشته باشند. یعنی در 14 سال با احتساب دوسال طول عمر قانونی رساله، من میبایست حداقل 35 رساله دکتری را راهنمایی کرده باشم نه 27 مورد. این بمعنای اینست که من کمتر از آنچه مقررات برایم تجویز کرده را انجام داده ام. برای اطلاع جنابعالی اگر بخواهید تهمتی موثق نیز بزنید، من در حال حاضر4 رساله دکتری و 2 پایان نامه کارشناسی ارشد را در دانشگاه خودم که موظف به تکمیل وظایف آموزشی و پژوهشی هستم و در چارچوب مقررات مربوطه راهنمایی میکنم. برای اولین بارهم در طول عمرم، یک رساله دکتری در دانشگاه آزاد اسلامی – واحدعلوم و تحقیقات بمن سپرده اند( آقای حسین پور) که من بخاطر دانشجو آنرا پذیرفته ام. من بر کیفیت رساله ها تاکید جدی دارم و آنرا پروژه تحقیقاتی خود میدانم. بهمین دلیل تقاضاها ی دیگر را چه در دانشگاه تربیت مدرس و چه در دانشگاههای دیگر که مازاد بر توانم میبینم و یا به تخصصم مربوط نباشد راعلی رغم مراجعات متعدد رد میکنم. برای مثال یک دانشجوی دکتری رشته آب با موضوع ژئوپلیتیک آب را علی رغم درخواستش، به شما ارجاع دادم. بنابراین هم خودتان دقت داشته باشید و هم به عواملی که اطلاعات نادرست به شما می دهند بگویید دقت داشته باشند تا به ورطه هوچی گری و تهمت ناروا نیافتید
7-
شما به وجود تخیلی هیات ترور شخصیت مجتهدزاده و مثلث ائتلاف توطئه در این رابطه اشاره کرده اید. فکر میکنم این هم نوعی تخیل و بزرگ پنداری خودتان است. از نظر من شما قابل توطئه نیستید و ترورکننده شخصیت شما نیز خودتان هستید. شما چه ارزشهایی دارید که کسی بخواهد وقت خود را صرف توطئه یا اقدام بر علیه شما بکند. بهتر است از این تخیلات فاصله بگیرید
8-
درباره مقالات مستخرج از رساله ها و پایان نامه های دانشجویی قلم فرسایی کرده بودید. رساله و پایان نامه کار مشترک استاد راهنما، دانشجو و استاد/اسایتد مشاور است و مسئولیت علمی کار نیز با استاد راهنما است. بنابراین خروجی مقاله علمی از آن متعلق به همه آنهاست که با مسئولیت علمی استاد راهنما بعنوان نویسنده اول چاپ و منتشر می شود. البته برای کسانی مثل شما که نه وقت کافی برای رساله ها و پایان نامه ها ی دانشجویان میگذارند و نه حتی روشهای پژوهش علمی جدید را بلد ند که دانشجو را بخوبی راهنمایی کنند، باید این تصور شکل بگیرد که استاد راهنما در مقاله حقی ندارد( شما ظاهرا فقط در روش تاریخی – اسنادی تبحر دارید، آنهم مشروط به اینکه دقت لازم را داشته باشید. ولی آنطور که من شما را دیده ام، شما در سایر روشهای پژوهش علمی تبحری ندارید. در روش اسنادی هم اگر آنطور که در وبلاگ خود نوشته اید، اعتبار علمی کارها و کتابهای شما نیز زیر سوال می رود). خودتان هم خوب میدانید که این یک سنت آکادمیک در دانشگاههای جهان است و اختصاص به ایران ندارد و آن اینکه مقالات مستخرج از رساله های دانشجویی بصورت مشترک و با مسئولیت استاد راهنما در مجلات علمی منتشر می شود. حال اینکه شما خود را به نادانی زده و آنرا ابزار تهمت و افترا کرده اید معلوم نیست چه انگیزه ای داشته اید!؟
9-
شما در نوشته های خود از ریاست طلبی بنده در انجمن ژئوپلیتیک شاکی بودید. خوشبختانه در انتخابات آبان 1391 علی رغم اینکه طبق اساسنامه انجمن، برای دوره بعدی می توانستم کاندیدا بشوم و بسیاری از اعضا نیز بر این امر اصرار داشتند، کاندیدا نشدم تا مانع ارضاء ریاست طلبی امثال شما نشوم
10-
تاسیس انجمن ژئوپلیتیک و نیز فصلنامه ژئوپلیتیک در اوایل دهه 1380 ه.ش. هیچگاه متوقف بر شما نبوده است. آنزمان شما حال و روز دیگری داشتید و شرایط کنونی را نداشتید. بخاطر رعایت حال شما و روابط حسنه ای که با دیگران داشتید و اینکه بی احترامی به شما نشود سعی شده بود شما نیز در جمع موسسین آنها لحاظ شوید. شما نیز با انجمن و مجله هماهنگ بودید و کاملا موافق بودید و از روی آزادی و آگاهی و عقلانیت، هم اساسنامه انجمن را امضا کردید و هم از گذاشتن نام شما به عنوان تحریریه در مجله خوشنود بودید. بهنگام تاسیس و راه اندازی مجله مزبورکه با مرارت زیادی همراه بود، من در ارتباطی که با ژئوپلیتیسین های معروف جهان داشتم براحتی موافقت کتبی بیش از 10 نفر از آنها را برای راه اندازی مجله ژئوپلیتیک به دو زبان انگلیسی و فارسی گرفتم که در سوابق مجله وجود دارد. بنابراین هیچ نیازی به شما نداشتیم والبته شما هم هیچ کمکی بماها حتی در زمان روابط حسنه نکردید!؟ چند سال بعد آقای قادری بعنوان مدیر داخلی مجله بمن به عنوان سردبیر مجله گفت : آقای دکتر مجتهد زاده گفته است نام مرا از مجله حذف کنید. من کمی احتیاط کردم و گفتم صبر کنید. بعد از مدتی ایشان گفت آقای دکتر مجتهد زاده مجددا گفته اسم مرا از مجله حذف کنید. بلافاصله گفتم ایرادی ندارد، حال که خود میخواهد حذف کنید. بنابراین دلیلی ندارد که شما سر مجله یا انجمن منت بگذارید و فکر کنید نام شما به آنها اعتبارداده یا می دهد. آنها راهشان را پیدا کرده و در چارچوب مقررات رسمی کشور و با رعایت معیارهای علمی از جمله داوریهای محرمانه، کارشان را ادامه می دهند و من وشما چه با آنها باشیم و چه نباشیم آنها موفق تر از گذشته پیشرفت میکنند. مجله با ضریب تاثیر بالا، و انجمن با رتبه بالا در بین مجلات علمی و انجمنهای علمی کشور بیشتر می درخشند . البته این خبرها احتمالا شما را عصبی تر و نگران تر کند و احتمالا بر غضب شما نسبت به آنها بیافزاید، و دور جدیدی از تهمت و بد گویی علیه آنها را از سوی شما سبب شود. مهم نیست، آنها با اینگونه رفتارهای شما عادت کرده اند
11-
در مورد فرهنگستان زبان و ادب فارسی و آقای دکتر حداد عادل، مطلب را برعکس متوجه شده اید. در رابطه با مسئولیت پذیری شما در فرهنگستان، من به شما گفتم که من آقای دکتر حداد عادل رئیس فرهنگستان ادب فارسی را می شناسم و از سال 1363 در وزارت آموزش و پرورش با هم همکار بودیم و بمن هم لطف دارند. اگر لازم می دانید در معرفی شما اقدام کنم که واکنشی نشان ندادید. اما شما در انجام وظایف خود در فرهنگستان آنقدر تعلل کردید که کارگروه علوم سیاسی برای ما تصمیم می گرفت و برای جغرافیای سیاسی واژه تعریف میکرد. علی رغم گذشت زمان زیاد، شما بجز یک جلسه هیچ پیشرفتی نداشتید، و از مصوبات آن جلسه نیز حتی یک واژه هم بتصویب شورای فرهنگستان نرسید و شما فرصتهای زمانی زیادی را از دست دادید. تا اینکه جناب آقای دکتر منصوری معاون فرهنگستان و در چارچوب سیاست برون سپاری واژه های فرهنگستان، از انجمن ژئوپلیتیک ایران خواست که کار واژه گزینی را بدست بگیرد و در جلسه مشترک از شما خواست همکاری کنید که شما علی رغم دعوت رسمی در کارگروه، نه تنها اینکار را نکردید بلکه هر جا توانستید نق زدید و بدگویی کردید و تهمت زدید و چوب لای چرخ گذاشتید. ولی کارگروه واژه گزینی با حضور مستمر نماینده فرهنگستان و بدون توجه به نق زدنهای شما کار را پیش برد و توانست تا کنون 83 واژه را پس از طی مراحل علمی، قانونی و اجرایی نهایتا در اواخر سال 1391 به تصویب رسمی شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی برساند، که در بین رشته های علوم جغرافیایی از این حیث پیشتاز بود. اگر انجمن می خواست تسلیم هوچی گریها و جوسازیها و لبجبازیهای شما شود تا کنون یک واژه جغرافیای سیاسی هم سر نمی گرفت و دانشجویان عزیز ما در این رشته همچنان سرگردان بودند. پس بهتر است از نقش منفی خود عذرخواهی کنید و بپذیرید که شما اینکاره نیستید
12-
در باره سوالات کنکورنوشته بودید. داوطلبان عزیز برای منهم آنها را ای میل کرده بودند. باید از سازمان سنجش پرسیده شود که چرا از چنین طراحان ناتوانی دعوت بکار میکند. خوشبختانه من با سازمان سنجش همکاری ندارم و با این سبک آزمون دکتری نیز مخالفم. در ضمن کتابهای شما به عنوان منبع درسی در برنامه های مصوب رشته های جغرافیای سیاسی معرفی و تعیین شده اند
13 –
شما در نوشته هایتان به تخطئه برخی آثار و کارهای علمی زده اید. این اخلاق و رفتارنشانه حسادت، عصبانیت، و نوعی سیاست تخریب دیگران برای اثبات وجود خود است که بلحاظ روانشناختی، منشا آن در شما جای تامل دارد!؟
14-
در نوشته های خود سعی کرده اید از من فردی پر قدرت که در همه جا دست دارد معماری کنید. باید منتظر باشم که شما در نوشته های آینده خود مرا همه کاره امور عالم جلوه دهید. توصیه میکنم ذهن خود را از این تصورات باطل خالی کنید. من کوچک همه انسانهای منطقی، معتدل و بویژه دانشجویان عزیز هستم. ولی در برابر افراد مغرور، خودپرست،و زیاده طلب استوار و سرافراز هستم
15 –
به شما توصیه میکنم، در قالب یک سفر جغرافیایی به مناطق عملیاتی آزاد شده در جنگ تحمیلی مثل اروند رود، خرمشهر، شلمچه، بستان، دشت عباس، مهران، دهلران و غیره که در حال حاضر آرام و امن هستند یک بازدید انجام دهید، و از نزدیک تلاشهای رزمندگان و دلاوران ایرانی اعم از سپاهی،ارتشی، و بسیجی و نقش باورنکردنی فرماندهان مربوطه را دربیرون کردن ارتش اشغالگر عراق و صدام از خاک ایران و حراست از وطن عزیز ایران را ببینید، و آگاهی پیدا کنید که آنها بویژه سردار صفوی که مورد غضب شماست، چگونه از جان خود گذشتند و در هنگامه های متعدد آتش و خون طی چند سال جان خود را برکف نهادند تا تمامیت کشور ما را حفظ کنند ( و آنوقتها شما در انگلستان زندگی میکردید و مصائب جنگ را از نزدیک تجربه نکردید). در آنصورت اگر شما که خود را وطن پرست و دلسوز ایران جلوه می دهید، حاضر نشدید دست این مدافعان وطن عزیز را ببوسید و دیگر شخصیت آنها را تخریب نکنید، آنگاه در صداقت شما قطعا باید شک کرد. اگر مصداق دفاع از منافع را نوشتن چند نامه بی نتیجه و چند مصاحبه رسانه ای و نگارش کتاب و مقالات تکراری در باره خلیج فارس و سه جزیره و نظایر آن می دانید و بر اساس این تصور، زحمات دیگران از جمله سرداران و فرماندهان مزبور را نادیده میگیرید و از سیاست دفاع از یکی و بدگویی از دیگری پیروی میکنید تا بتدریج به حساب همه آنها برسید، بدانید این رفتار شما از نظر من مشکوک است. در شرایطی که کشور ما مرتبا تهدید می شود شما سردار دکتر صفوی به عنوان یکی از مقامات مهم نظامی و موثر کشور را هدف قرار داده اید. چرا!؟ آن نادانانی که شما مدعی شده اید با شما همصدا بوده اند ( البته اگر وجود داشته باشند) بنظر من در این عمل شما شریکند. علاوه بر این شما با عنوان دانشگاهی و علمی در رشته جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک، در برخی اظهار نظرها به بهانه وطن دوستی، دانسته یا ندانسته دارید مسیر ادامه بحران و جنگ و فاجعه برای کشور را تعقیب می کنید و این رشته ها را نیز لکه دار می کنید. آقای دکتر مجتهد زاده! اگر واقعا شما نگران کشور هستید، بدانید کشور ایران طاقت ادامه بحران و جنگ دیگری را ندارد . مسیربحران و جنگ را در مصاحبه ها و نوشته های خود تعقیب نکنید که به منافع و امنیت ملت ایران آسیب جدی وارد خواهد شد و تاوان این خراب کاری را باید همان فرماندهان مغضوب شما بدهند و کشور و ملت ایران را در برابر اشغال دشمنان حفاظت کنند. در چنان شرایطی پر واضح است که شما بارتان را برخواهید داشت و به گوشه خانه تان در لندن خواهید خزید و ملت ایران را با دشمنانی بیرحم تنها خواهید گذاشت
16 –
در باره مرحوم دکتر گنجی مطالبی نسبت داده بودید. اتفاقا در جلسه ای که سال گذشته بهمراه برخی از دوستان و اساتید به منزل دکتر گنجی رفته بودیم ایشان از دست شما دلخور بنظر می رسید و از رفتار شما ابراز شکوه میکرد. روزی که دکتر گنجی فوت کرد و جنازه اش در گرو بیمارستان بود، کسی نداشت کارهای او را انجام دهد. جناب آقای دکتر پاپلی یزدی از مشهد بمن تلفن زد و از من خواست کارهای تدفین و تشییع دکتر گنجی را ردیف کنم. من در راه بیمارستان بودم و سپس پشت درب اتاق عمل بیمارستان و در حالیکه فرزندم زیر تیغ جراحی بود موضوع را پیگیری میکردم و با جلب همکاری آقای بافرانی که واقعا سنگ تمام گذاشت و نیزجلب مساعدتهای آقای دکتر قالیباف شهردار محترم تهران و سایر دوستان نظیر آقای دکتر بدری و آقایان مهندس آیتی و جمالی فرد و همکاران انجمن ژئوپلیتیک برنامه های تشییع و تدفین را بصورت خوبی برنامه ریزی و اجرا کردیم و شما با آن همه التفاتی که دکتر گنجی به شما داشت حاضر نشدید رنج حدود شش ساعت راه از لندن به تهران را تحمل کنید و در برنامه های دکتر گنجی شرکت کنید. و فقط در بی بی سی اشک ریختید تا احتمالا بیشتر خودتان را مطرح کنید. انصاف و مروت شما کجاست!؟
17 –
از دید من اگر فرد علامه باشد ولی فاقد اخلاق انسانی بوده و رعایت حقوق دیگران را نکند، ارزش چندانی ندارد. این امر در مورد شما نیز می تواند قابل تعمیم باشد. بنابراین رعایت احترام شما تابع رعایت احترام و حقوق دیگران از سوی شماست
18 –
این آخرین نامه من به شماست، مگر اینکه رفتار و اخلاق تضییع کننده حقوق افراد و تخریب شخصیت آنها را بطور اساسی اصلاح کنید و به آن پایان دهید. که من با شناختی که از شما پیدا کرده ام مشکل می بینم چنین اتفاقی بیافتد. ولی اگر این رویه نادرست را ادامه دادید، من این حق را برای خود محفوظ خواهم داشت که اولا، از هر فرصتی اعم از رسانه های بین المللی و داخلی، فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، سخنرانی ها وغیره برای روشنگری و احقاق حق تضییع شده خود و بر ملا سازی چهره واقعی شما استفاده کنم. ثانیا، به دادگاه صالحه برای دادخواهی از ستم شما مراجعه نمایم
محمدرضا حافظ نیا ، تهران 26 فروردین 1392
بازدید کل: 630 , بازدید امروز: 1
دکتر محمدرضا حافظ نیا متولد۱۳۳۴ در روستای خراشاد شهرستان بیرجند، و استاد پایه 44 گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس است. تخصص ایشان جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک است. وی در سال ۱۳۶۹ به عنوان اولین فارغ التحصیل دوره های دکتری دانشگاه تربیت مدرس موفق به اخذ مدرک دکتری در رشته جغرافیای سیاسی شد.
0 نظرات